قالب پرشین بلاگ


رويايـــــــــــــــــــــ سرخـــــــــــــــــــــ
نويسندگان

حالا دقیقا دو هفته گذشته است و برنده ها و بازنده‌های داربی، زندگی روزمره شان را از سر گرفته اند. پاداش‌ها تقسیم شده. جشن پیروزی را برگزار کرده‌اند.

 

آنسو‌تر توجیه‌ها را هم تراشیده‌اند. گلوی سرمربی بازنده نیز التیام یافته و او غم غریب «باختن» را با‌‌ همان ویروس آنفلونزای مصلحتی به دست فراموشی سپرده است تا باز هم برای خبرنگاران رجز بخواند.

 

اين روزها باران همه چيز را شسته است. تصویر ده دقیقه توفانی دوئل تهرانی‌ها هم کم کم دارد نم می‌کشد و به انبار خاطرات قدیمی می‌رود. از حالا به بعد، این فقط تاریخ نویس‌ها هستند که هنگام سر زدن به آرشیو قدیمی شان، موقع نبش قبر از گذشته‌ها برای تکمیل ویژه نامه‌های داربی، سری هم به ۱۳ بهمن ماه خواهند زد و از آنچه دقایقی قبل از ساعت هشت شب رخ داد، سخن به میان خواهند آورد. امروز همه چیز عادی شده؛ همه چیز، غیر از قلب گرمی که چند روزي هست زیر خروار‌ها خاک سرد از تپش افتاده. همه چیز، غیر از چشمه اشک پدری که انگار سر خشک شدن ندارد. همه چیز، غیر از تازه جوانی که می‌گفت، می‌خندید، می‌دوید و روی زمین می‌خرامید، اما ناگهان حجله‌اش را سر خیابان به چراغ‌های رنگی و پارچه‌های سیاه آراستند و اکنون، چیزی بیشتر از خاطره‌ای محو و کمرنگ از او بر جای نمانده است. از امروز به بعد، کسی از جوش و خروش خانه «موردی»‌ها در اهواز نخواهد فهمید که پرسپولیس مسابقه دارد. آنجا دیگر قاسمی زنده نیست که با هر حمله تیمش نیم خیز شود، با هر فرصت خطرناک به وجد بیاید و با هر گل، رنگ دیوانه‌ها را بگیرد. حنجره قاسم ده روز است که خاموش شده، برای همیشه.

 

در سرزمینی که جان آدمیزاد در آن ارزان‌ترین متاع بازار است، کم شدن یک شاگرد آپاراتی شهرستانی از روی زمین چه ارزشی دارد؟ باز اگر مرد میدان بود و اسم و رسمی داشت، شاید سوگنامه‌ای برایش می‌سراییدند و قطره اشکی می‌فشاندند، اما همه سهم قاسم اهوازی «هوادار» از این دنیا، مرگی غریبانه‌تر از زیستنش بود. اینجا اسپانیا نیست که ژنرال تیم ملی سراغ از کودکی بگیرد که لابلای جمعیت برایش بی‌تابی می‌کرد. اینجا تورین ایتالیا هم نیست که الکس اساطیری برای هوادار هشت ساله‌اش، پیام ویدیویی اختصاصی ضبط کند و با صدای اعجازآلودش، جيادا را از کما بیرون بیاورد. اینجا ایران است و این یعنی قاسم عاشق پیشه با قلبی سانحه دیده، در به در در جستجوی اجازه بستری شدن؛ مجوزی که مثل همه نوشداروهای تاریخ این مملکت باز هم دیر می‌رسد. چه باک؛ اگر در بخش مراقبت‌های ویژه تختی خالی نیست، اینجا همه تخت‌های جنازه بر‌ها را از قبل برای ما رزرو کرده‌اند!



بدرود هوادار! بی‌گمان «عشق» بی‌تو چیزی کم خواهد داشت؛ بی‌تو که در عصر دل بریدن‌ها، دل بستی و لابلای گرد و غبار وارداتی خوزستان، در محاصره اکسیژن مسموم بر جای مانده از تولید بنزین بنجل وطنی، بهانه‌ای خالصانه برای زیستن یافتی. حق تو شاید هوایی پاک‌تر بود، آبی گوارا‌تر، زمینی سرسبز‌تر و سفره‌ای رنگین‌تر. تو اما همه سهمت از زندگی را با عشق کودکانه‌ای تاخت زدی که به کرشمه‌ای کوچک از آن، جانت را برایش پیشکش کردی. هیچ کجای نامه بدون جواب مانده‌ای که حالا با مرگت برای باشگاه پرسپولیس ارزش «دیده شدن» پیدا کرده، ننوشته بودی قاسم بيست و دو  ساله به کدام بهانه شیفته و شیدای این گوشت قربانی شد؟ دهه چهلی‌ها با استبدادستیزی و مردم پناهی «پرسپولیس» عاشقش شدند، پنجاهی‌ها با جلال و جبروتش، شصتی‌ها با کوبندگی‌اش و هفتادی‌ها با ویترین پر از جامش. تو اما رفیق بی‌چشمداشت تیمت بودی؛ هوراکشی کم توقع و یاوری همیشه مومن. نسل قاسم انگار از‌‌ همان روز اول بنا را بر تاوان دادن پای این عشق گذاشت. عاشق آن پرسپولیس بزرگ شدن، راحت‌ترین کار دنیا بود. دریا، حسرت به دل قلب بزرگ توست که دل دادی به دل شب‌های تیره و ویرانه‌های اصیل پرسپولیس. ایرانی بودن در پایتخت باشکوه داریوش و کوروش چه شاهکار عجیبی بود؟ مجنون سجده می‌زند پیش پای آنکه «امروز» بوی ایرانیت را از نیلوفرهای در آتش سوخته پارسه بگیرد.



مدیرعامل تیم محبوبت بعد از شنیدن خبر مرگت گفت: «از جوانان عزیز تقاضا می کنم احساسات خودشان را کنترل کنند!» می بینی قاسم؟ همه که مثل تو دیوانه نیستند. عاشق‌ها آوارگان خانه به دوش همه تاریخ‌اند. دلباختگی و عاقبت به خیری هیچوقت با هم جور درنیامده‌اند. شاید اگر تو هم جزو‌‌ همان دار و دسته‌ای بودی که دقیقه ۷۰ داربی، فیتیله عشق را پایین کشیدند و رفتند سراغ زندگیشان، هنوز نفس می‌کشیدی و پنچری ماشین سواره‌ها را می‌گرفتی. تو اما تا آخر خط ایستادی و پایان شاهنامه را خودت نوشتی. خداحافظ قاسم؛ «عشق» حتما بی‌تو چیزی کم خواهد داشت.

رسول بهروش

[ پنج شنبه 27 بهمن 1390برچسب:, ] [ 13:3 ] [ جواد ]
تفاوت مجيدى و حقيقى پس از يك انتقال
 

فرهادمجيدى كاپيتان سابق استقلال اين روزها در قطر روزگارش رامى گذراند و در مصاحبه اى اعلام كرده كه به حضور در الغرافه افتخار مى كند. عليرضا حقيقى دروازه بان جوان و سابق پرسپوليس هم كه جديدا به رابين كازان روسيه پيوسته، در آخرين اظهار نظر خود اعلام كرده كه خودش را مديون پرسپوليس مى داند و روزى به اين تيم برمى گردد تا به تيم محبوبش خدمت كند. نحوه جدايى مجيدى از استقلال و حقيقى از پرسپوليس هم در نوع خودش جالب بود. جدايى كاپيتان آبى پوشان به لحاظ مالى براى اين باشگاه ثمرى نداشت اما به گفته محمد رويانيان مديرعامل باشگاه پرسپوليس ، از حق ترانسفر حقيقى به رابين كازان روسيه، آنقدر گير پرسپوليس آمد كه بتواند تعهداتش نسبت به مصطفى دنيزلى سرمربى ترك تبارش را پرداخت كند. نحوه اين ۲ انتقال و همچنين مصاحبه هاى مجيدى و حقيقى بسيار جالب توجه است، اينطور نيست؟ البته مجيدى يكى از دلايل جدايى اش از استقلال را اختلاف با مديران باشگاه خوانده اما حقيقى از مديران پرسپوليس به دليل مساعدت در انجام اين پروژه تشكر كرده است.مجيدى را چه مى شود؟ او كه بهترين سالهاى دوران بازيگرى اش را در امارات گذراند و حاضر نشد از دلارهاى نفتى عربها دست بكشد، امروز يك بار ديگر به تيم هاى عربى رفته و حضور در الغرافه قطر را براى خودش افتخار مى داند، به راستى حضور در اين تيم قطرى چه افتخارى براى فرهاد دارد؟ يعنى الغرافه و دلارهاى نفتى اش تا اين حد ارزش و اهميت داشت كه مجيدى حضور در اين تيم را براى خودش افتخار مى داند اما حاضر نشد در استقلال بماند و به تيم محبوب ايران در راه قهرمانى كمك كند؟ حقيقى هر چند جوان است و راه درازى در پيش دارد اما با رفتارش درس بزرگى به مجيدى داد چرا كه او فراموش نكرده در كجا رشد كرده و پله هاى ترقى را طى كرده و به موقعيتى كه امروز دارد، رسيده است. حقيقى جايگاهى كه امروز دارد را مديون پرسپوليس و هوادارانش مى داند و گذشته اش را فراموش نكرده اما مجيدى انگار هيچ گذشته اى در استقلال نداشته است.

[ چهار شنبه 28 دی 1390برچسب:, ] [ 12:34 ] [ جواد ]

فوتبال حرفه ای نیازمند ابزار است ؛  مدیریت، بازیکن، تماشاگر، مسئول و رسانه حرفه ای.

رسانه تصویری حرفه ای امروز خلاء ای در ورزش کشور است. هر چند با توجه به زیرساخت های موجود توقع داشتن شبکه خصوصی یا حرفه ای در ورزش از بین می رود اما آیا انتظار عدالت از صداوسیمای دولتی در برخود یکسان با تمام تیم ها توقع گزافی است؟

مشخص نیست به چه دلیل و به کدامین گناه ، عداوت با پرسپولیس به شبکه ای خبری در صدا و سیما کشیده شده و ناجوانمردانه بر پیکره تازه بهبود یافته این تیم ضربه می زنند.


هر چند این رفتار مسبوق به سابقه است و در جریان داستان سازی ماجرای مدافعان این تیم بیشترین سهم بدون اغراق نصیب صدا و سیما میشود ، اما شبکه خبر به طور خاص با ارائه گزارش هایی جهت دار این فرضیه را قوت بخشیده است. تهیه گزارشی در مزمت بازیکن سالاری با محوریت کاپیتان پرسپولیس بلافاصله بعد از انتقاد از رییس سازمان لیگ ، بیان جملاتی عجیب و حاشیه ساز در گزارش ورود دنیزلی مربی جدید پرسپولیس به ایران ، ارائه گزارشی خبری به بهانه اولین تمرین مربی جدید و پرداختن به  مسئله درگیری لیدرهای سابق این تیم  و پخش سخنان آنها ! ، سوالات چالش برانگیز متعدد خبرنگار این شبکه از مصطفی دنیزلی در بدو ورود در همان فرودگاه و.... از نمونه شاهکارهای عدالت محوری این شبکه است.

بقيه در ادامه مطلب


ادامه مطلب
[ جمعه 23 دی 1390برچسب:, ] [ 23:31 ] [ جواد ]
درباره وبلاگ

سلام به دوستان گلم فقط يه معرفي كوتــــاه از خودم چون مي دونم اكثر بچه ها بنده رو مي شناسند من جواد هستم(چقدر كوتاه) واسه آشنايي كامل و آگاهي از به روز رساني وبلاگ اين ايميل بنده(pplove1368@yahoo.com) در خدمتيم
آرشيو مطالب
لینک های مفید
امکانات وب

<-PollName->

<-PollItems->

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 3
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 19
بازدید ماه : 252
بازدید کل : 52826
تعداد مطالب : 246
تعداد نظرات : 72
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


كد تغيير شكل موس